بعضی وقت ها دلت خیلی گریه می خواد،ولی گریه نمی کنی.یعنی نمی تونی که گریه کنی.یعنی وقت گریه کردن نداری.اون قدر آدم های نفهم دور و برت ریخته که با خودت فکر می کنی چطور این آدم ها رو تا حالا تحمل کردی.چطور؟تا جایی که دیگه نمی تونی غم و غصه ات رو تحمل کنی و بغضت می ترکه و می زنی زیر گریه.هرچه قدر هم سعی می کنی نمی تونی سر خودت رو با گل و گیاه و ماه بر فراز درخت ها سر گرم کنی.حتی توی این بعضی وقت ها،خوندن یا خریدن کتاب های مورد علاقه ات هم نمی تونه شادت کنه.حتی دیدن فیلم مورد علاقه ات نمی تونه برای مدتی باعث بشه که غم هات رو فراموش کنی.چرا؟چون با دیدن آدم هایی که هیچ چیزی حالیشون نیست دوباره همه ی غم و غصه هات بر می گردن.همه شون.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها