خب بالاخره بعد از چهار هفته اومدم خونه و الان توی اتاق خودم و روی تخت خودم دراز کشیدم و دارم با گوشی این کلمات رو تایپ می کنم.امروز به خاطر بارون فراوان دانشگاه تعطیل شد.

امروز بعد از این که از دانشگاه برگشتم به شهرمون بالافاصله رفتم خونه ی مادربزرگم.دلم خیلی براش تنگ شده بود به حدی که اشک های هردومون جاری شد.اشک شوق. :')

بعد هم با مامان و بابا اومدیم خونه.چه قدر دلم برای مامان و بابا و خواهر و خونه تنگ شده بود.خواهر جان هم که خواب بود ولی من بیدارش کردم.آخه دلم خیلی براش تنگ شده بود.

به این نکته رسیدم که واقعا هیچ جا خونه ی آدم نمی شه. :)

تا حالا فیلم ان دریایی کارائیب رو دیدید؟وای فیلم خیلی عالی ایه.وقتی دلاوری ها و دریانوردی های کاپتان جک اسپرو (شاید خیلی هاتون با اسم جک گنجشکه بشناسیدش.در واقع اسپرو (sparrow) یعنی گنجشک.) رو می بینم بهش خیلی قبطه می خورم.جدیدا فهمیدم که به دریانوردی هم علاقه دارم.یعنی می دونستم که به دریانوردی علاقه دارم ها ولی نمی دونستم که این قدر عاشق دریا و دریانوردی ام. :)

امروز قسمت اول این فیلم رو دیدم.فردا هم می خوام قسمت دومش رو ببینم.روزهای بعد هم قسمت های بعدیش رو تا این که تموم قسمت هاش رو ببینم.کسی می دونه این فیلم دقیقا چند قسمت داره؟

کلی ماجرا هست که باید تعریف کنم ولی الان دقیقا ساعت 2:21 شبه (در واقع صبحه.) و من دیگه باید بخوابم.پس شب به خیر. :)

+پنج دقیقه ی اول فیلم ان دریایی کارائیب 2 رو هم الان تماشا کردم.بقیه اش دیگه بمونه برای فردا شب. :)

+توی راه که من و مامان و بابا با ماشین می اومدیم خونه یه قسمت از جاده بود که مه روش رو پوشونده بود.شبیه یکی از صحنه های فیلم ان دریایی کارائیب بود که مه سطح دریا رو پوشونده بود. :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها